نوشته اي كه مي خوانيد غم نامه ايست از آقاي مجيد زرقاني در سوگ برادر خود زنده ياد محمد زرقاني
به نام او كه تقديرها به دست توانا و قادرش مي باشد
داستاني واقعي از اين دنياي بي وفا
بعداز ظهر روز پنج شنبه 93/1/21،پدر و مادرم را به سبزوار رسانده تا با برادر برگترم و همسرش كه از يك روز قبل به مشهد رفته بودند، عازم زيارت خانه خدا شوند، نا گفته نماند كه مسئوليت خانه واعضايش را به عهده ام گذاشتند،دو روز از رفتن پدر و مادرم مي گذشت ،
شنبه93/1/23ساعت 8 صبح برادرم با با تراكتور كود حيواني به باغات زرقان بُرد، بعد از يك ساعت خبر واژگوني تراكتور و صدمه ديدن برادر 27 ساله ام را شنيدم ، برادري كه متأهل و داراي پسري 4 ساله بود، در حال رفتن به محل حادثه در 4 كيلومتري روستا ،جسم بي جان و مصدوم برادرم را كه با يك دستگاه ماشين باري در حال انتقال به روستا بود متوقف كرده و در كنار برادرم نشستم، هر چه التماس كردم ، برادرم چشم باز نكرد...
ساعت 3 بعد از ظهر همان روز برادرم را زير خروارها خاك مدفون كردم و برايش مراسم ختم گرفتم ،درتماسهايي كه با پدر ومادرم و برادرم داشته ام ، فقط خبر سلامتي است كه به آنها مي دهم ، حتي قادر نيستم از آنها براي برادرم و خودمان التماس دعا داشته باشم، در خانه نيز به خودم اجازه گريه كردن نمي دهم تا مبادا خاطر عزيزانم مكدّر گردد،
بغض عجيبي بر احوالم مستولي است، اينها همه هيچ ، حال كه پدر و مادر و برادرم اوايل ارديبهشت از سفر بازگردند ،نمي دانم چگونه با آنها روبرو شوم و چه بگويم؛ از برادر زير خروارها خاك مدفون شده ، كه حتي اجازه دفنش را بدون اجازه پدر و مادر و برادر صادر كرده ام، خدايا مرا درياب.
اميد است دعايش كنيم تا روحش شاد گردد.
مجيد زرقاني 1393/1/27
onLoad and onUnload Example
|